فاطمه افشاریان فرزند شهید مجید افشاریان، شاعر و مجری تلویزیون و نویسنده برنامه های تلویزیونی در گفت وگو با خبرنگار پایگاه خبری حیات، در رابطه با پدرش گفت: پدر من از جانبازان دوران دفاع مقدس بودند و از نواحی مختلف هم جراحت داشتند و در عملیاتهای مختلف شرکت کرده و مجروح شده بودند و بیشترین جراحتی که خیلی اذیتشان می کرد جراحت شیمیایی بود که در نهایت درسال ۸۷ به شهادت رسیدند.

وی ادامه داد: ارتباط من و پدرم خیلی فراتر از ارتباط یک پدر و دختر، یک رابطه عاطفی بسیار قوی بود که همه می دانستند که اولا پدر من خیلی دختر دوست هستند و اینکه من تک دختر خانواده بودم و همیشه هم می گفتند که هر خانه به یک فاطمه احتیاج دارد و مادرم تعریف می کنند وقتی که من به دنیا آمدم، پدرم چند جعبه شیرینی گرفتند و کل بیمارستان، محل کار و هیات شان را شیرینی داده بودند و با افتخار اعلام کردند که من دختردار شدم.

افشاریان گفت: ارتباط من و پدرم به قدری قوی بود که همکاران شان هم در محل کار می دانستند و زمانی که من سنی نداشتم و همکاران پدر به منزل زنگ می زدند، وقتی تلفن را بر می داشتم و صحبت می کردم، می گفتند شما فاطمه خانم هستید! پدرشما؛ خیلی شما را خیلی دوست دارد و در محل کار خیلی از شما تعریف می کند که من یک دختر شیرین زبان دارم.

این مجری تلویزیون با اشاره به ارتباط خوب با پدرشان اظهار کرد: ارتباط پدرم با من بسیار خوب بود و متقابلا من هم با ایشان که خیلی دوست شان دارم؛ ارتباط خوب و قوی داشتم.

وی در رابطه با صحبت کردن آن شهید بزرگوار گفت: صحبت کردن ایشان همیشه در کمال احترام بود به طوریکه من هیچ وقت احساس نمی کردم در کنار ایشان یک بچه ۷ ساله ام و اینقدر شخصیت می دادند و مثل بزرگتر ها و منطقی بامن صحبت می کردند که من همیشه احترام را حتی به کوچکتر؛ از ایشان یاد گرفتم.

نویسنده برنامه های تلویزیونی ادامه داد: با اینکه در زمان شهادت پدرم سن کمی داشتم اما خاطرات زیادی با ایشان دارم که یکی از خاطرات خیلی خوبی که در ذهن من ثبت شد، زمانی بود که ما در روز دختر در سوریه بودیم و من ۷ سالم بود که پدرم به عنوان هدیه برایم چادرعربی کوچکی به همان ابعاد بچه هفت ساله خریدند و در آن زمان این هدیه، اولین چادر زندگی من بود که خیلی برایم دوست داشتنی بود و با اینکه به سن تکلیف نرسیده بودم، اما در همه جا سر می کردم.

دختر شهید افشاریان که اینک شعرهایی سروده، در رابطه با سبک شعرهای خود گفت: سبک شعرهای من بیشتر شعر آیینی است اما شعر عاشقانه و غیره هم دارم ولی بیشتر بخاطر اینکه پدرم در این حوزه کار می کردند و با شعر آیینی انس بسیار زیادی داشتند و از کوچیکی شعر را بمن یاد می دادند و من هویت شعریم را مدیون ایشان هستم. از اینرو بیشتر سعی می کنم در شعر آیینی قلم بگذارم اما در موضوعات مختلف عاشقانه، اجتماعی و غیره هم شعر دارم.

وی تشریح کرد: یک روز به شهری سفر کرده بودیم و وقتی با پدرم به زیارت قبور شهدای آن شهر رفتیم، ایشان گفتند که چقدر حال و هوای مزار شهدای این شهر قشنگ است و در همان زمان، خیلی با آنجا انس گرفتند. به همین دلیل ما بعد از شهادت پدرم، علاوه بر مزار ایشان در تهران، یک سنگ یادبود برایشان سفارش دادیم و در مزار شهدای آنجا گذاشتیم که این سنگ، سنگی شد که شعرش را خودم گفتم: »ای شکفته غنچه ها در لباس سبز تو/آسمان شانه ات مامن ستاره هاست«. این شعری بود که ویژه برای همه شهدا نه تنها پدرم؛ روی آن سنگ ثبت شد اما بطور خاص هم برای پدرم شعری دارم و در حالی که هنوز کامل نشده است؛ من خیلی دوستش دارم و ارتباط خیلی خوبی با شعر پدرم گرفتم.

افشار بااشاره به ولادت حضرت معصومه(س)و روز دختر گفت: روز میلاد حضرت معصومه(س) بنظرم بهترین فرصت است که دختر خانمها به این فکر کنند که جایگاه یک دختر آنقدر در خانواده ارزشمند است که یک روز برای آنها نامگذاری شده است و اینکه یک دختر در جایگاه دختر خانواده می تواند در مسیر رشد خانواده قدم بردارد و در جایگاه خواهر بودن چقدر می تواند موثر باشد.

وی با اشاره به ارتباط حضرت معصومه با برادر بزرگوارشان ادامه داد: من هم یک برادر بزرگتر دارم که آقامحمدجواد نام دارد که بسیار دوستشان دارم و بهترین رفیق من هستند و سعی می کنم این ارتباط خواهر و برادریمان همیشه همینقدر قشنگ و رفیقانه باقی بماند.

فرزندشهید افشاریان در آخر گفت: برای همه دختران سرزمینم آرزو می کنم که دختران خوب و خواهران خوبی در خانواده هایشان باشند و به همه آرزوهای قشنگشان که درذهن دارند؛ برسند.